گفته بودم اغلب وقتی بابا رو می برم دیالیز و برمی گردم خونه چند دقیقه ای رو روی تختش دراز می کشم. می خوام لمس کنم دراز کشیدن روی تشک مواج تا چه حد عذاب آوره. هر بار چشمام رو می بندم و سعی می کنم الگوی پر و خالی شدن سلول های تشک رو متوجه بشم. می شمرم،
یک، دو، سه... . اما هیچ وقت نتونستم به انتهای شمردن برسم چون هر بار روانم من رو از جایی که هستم می کنه و می بره یه جای دیگه که نمی دونم کجاست. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تو اون لحظات دارم به چی فکر می کنم. انگار که ارتباط بین من و اون چیزی که دارم بهش فکر می کنم قطع شده. ترس این روزها همون ترسیه که وقتی روی کاناپه ی تراپی دراز کشیدم و چشمام رو بستم بهم دست داد. سکوتی که توی مغزم هست. ارتباطی که بین روان و فکرم بوده و الان انگار مدت هاست قطع شده. انگار که دسترسی به اون چیزی که تا پیش از این داشتم رو دیگه ندارم و اگه دیگه هرگز نداشته باشم چی؟ اما هر بار سعیم رو می کنم و دوباره می شمرم. حتی یک بار پیش اومده بود که تا چهار بار سعی کرده بودم بشمرم. تا نزدیکی های شصت هم رفته بودما. ولی بازم انگار رفتم از جایی که بودم. دیروز یه آن به این فکر کردم که چرا از کرنومتر موبایلم برای اندازه گرفتن این زمان استفاده نکنم؟ ولی بعد فکر کردم همه ی اینها برای اینه که درک کنم دراز کشیدن روی این تشک چطوریه. مگه می شه کرنومتر اینو برای من مشخص بکنه؟ کاش کرنومتری بود که می تونست کمیت یک واحد کیفی رو اندازه بگیره. اون وقت می تونستم متوجه بشم که اندازه ی این رنج تا چند لول بالا رفته. صداش از یه جایی مثل سمت چپ بالای سرم می اومد. گفت "اوه، باید اضطراب زیادی رو متحمل بشی تو این مواقع". اما متاسفانه اون تراپیستم بود و تراپیست ها ولع خاصی دارن تا اضظرا مقاومت یک میخ فولادی در برابر لهیدگی...
ادامه مطلبما را در سایت مقاومت یک میخ فولادی در برابر لهیدگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : alayhekalam بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 5:10